کوییدیچ!

ساخت وبلاگ

از اونجایی که فعلا ایمیلمخرابه بی کاور آپش میکنم درست شد ویرایش میکنم کاورشو میزارم 

 

 -پسرم ببین باید از بین سکوی نه و ده *1* بری.باشه؟نترس و فقط برو

!

لیتوک لبخندی به مادرش زد و چشمی گفت و بعد چشم هاش رو بست و سبدشو با سرعت هرچه بیشتر بین شماره 9 و 10 هل داد.

وقتی چشم هاش رو باز کرد توی ایستگاه نه و سه چهارم بود *2* و قطار قرمز رنگ "هاگوارتز اکسپرس" *3* دقیقا جلوی چشماش بود!

لیتوک لبخندی به خانوادش زد و گفت:اومونی.آبوجی.قول بدین هر روز برام جغد *4* بفرستید!

مادرش لبخندی زد گفت:قول میدم!

پدرش خم شد سمتش و گفت:اگه بری هافل پاف یا اسلیترین قول میدم نامه هایی که از من میگیری قرمز باشه! *5*

لیتوک اعترای کرد:یاااااااااااا اوما!یه چیزی به آبوجی بگو!

مادرش اخم بامزه ای کرد:هیچی نمیگم!حق با پدرته!

لیتوک پوفی کشید و گفت:من میرم سوار شم.

مادرش با لبخند گفت:مدرسه خوش بگذره!

لیتوک بدون جواب دادن رفت و سوار قطار شد.

وقتی اولین کوپه رو باز کرد با سه تا دختر رو به رو شد .

لبخندی زد و پرسید:میتونم اینجا بشینم؟

قبل از جواب دادن دخترا یکی به لیتوک تنه ای زد که باعث افتادنش شد.

همون شخص بعد از رفتن توی کوپه گفت:جواب سوالت:نه!

و درو بست.

لیتوک آروم بلند شد و رداشو *6* تکوند.

به سمت کوپه آخر رفت.

وقتی بازش کرد فقط اینبار دوتا پسر و یک دختر بودن.

سوالشو تکرار کرد:میتونم اینجا بشینم؟

همه فورا وسایلاشونو جعم و جور کردن تا برای لیتوک جا باشه.

لیتوک تشکری کرد و نشست.

پسر رو به روش پرسید:تو هم سال اولی هستی؟

لیتوک با حرکت سرش تایید کرد.

پسره دستشو سمت لیتوک دراز کرد:من هانگنگم!

لیتوک با هان گنگ دست داد:لیتوک.

کناری هم دستشو دراز کرد:سونگمین!

لیتوک با اونم دست داد.

وقتی دید دختره غرق شده توی کتاب علاقه ای به دست دادن نداره اثلا دستشو دراز نکرد.

اما از روی اسمی که روی ساکش بود فهمید اسمش سونهیه

همون موقع چرخ خوراکی رسید.

لیتوک که از قبل تحقیق کرده بود لیست خوراکیا رو دراورد و از روش خوند:خب من چهار بسته دانه برتی باتی با طعم همه چیز *7* میخوام و 12 تا قورباغه شکلاتی! *8*

ساحره *9* لیست بقیه چیز ها رو گفت:آدامس بادکنکی؟پیراشکی کدو تنبل؟کیک های پاتیلی *10* ؟ چوب دستی های نیشکری *11* ؟…

لیتوک حرف ساحره قطح کرد:نه مرسی فقط همونا!

ساحره بد از دادن سفارش لیتوک گفت:چهار سیکل و 16 نات *12*

لیتوک بعد از حساب سفارشش لبخندی زد و منتظر سفارش های بقیه شد.

سونگمین با ناباوری گفت:واقعا میتونی 12 تا قورباغه شکلاتی و چهار بسته دانه برتی باتی رو تموم کنی و وقتی رسیدیم هم شام بخوری؟

لیتوک خندید و گفت:قورباغه شکلاتی ها رو میگذارم سر فرصت.میدونی من اونقدرام قورباغه شکلاتی دوست ندارم!برای کارت هاش میگیرم!

هان گنگ با ناباوری گفت:منم!

سونگمین پرسید:چوب جدیدت از چه جنسیه؟

لیتوک با ذوق گفت:توسکا!

هان گنگ و سونگمین هم چوب دستی هاشون رو دراوردند.

ساحره هم بدون برداشتن چشمش از کتاب چوبدستی توسکایش را دراورد.

از همون لحضه هم مشخص بود.

آن چهار نفر (حتی ساحره کرم کتاب)قرار بود دوستان خوبی شوند!

____

با اعتماد بنفس همیشگیش وارد ایستگاه شد

همه بچه ها پدر و مادر هاشون رو میبوسیدند اما شیوون جز "همه" نبود!

او یک اثیل زاده *13* مغرور بود!

اثیل زاده ای بی احساس!

آنقدر بی احساس که تنها عکسالعملش به لحضه برخورد نور سبز *14* به خواهر فشفشه *15* اش تماشای این صحنه بود!

صحنه را از نظر گذراند.

با دیدن مشنگ زاده *16* ها چینی به ابرویش داد و گفت:امیدوارم دخترا برام جا گرفته باشن.

با پدر و مادرش خداحافظی کرد و وارد قطار شد.

دختر ها کوپه اول بودند.

پسری لبخند زنان جلوی کوپه بود.

شیوون تنه ای به پسر زد که پسر را زمین انداخت.

وارد کوپه شد و قبل از بستن در گفت:جوابت:نه!

سر جایش نشست و به هم کوپه ای هایش نگاه کرد

سه دختر از خاندان اصیل چوی!

دختر عمه هایش!

مینهیون:اوپا چوب جدیدتو گرفتی؟

شیوون چوبش را دراورد و جلوی دید گذاشت

مینهیون:جنسش چیه؟

شیوون با غرور جواب داد:یاس!

حنا با ذوق پرسید:خصوصیات جانبیش چیه؟

شیوون باز هم غرورش را حفظ کرد:23 سانت و انتعاف ناپذیر!(منحرفان گرامی منظورش چوب دستیه!)

هه سو هم کنجکاو گفت:هستش چیه؟

شیوون کمی نزدیک آمد و با صدای آرامی گفت:پر ققنوس!

حنا با شگفتی گفت:شوخی میکنی‼تو یه چوبدستی یاس با هسته پر ققنوس داری؟

شیوون چه چیزی در زندگی کم داشت؟شهرت!اثالت!پول!قدرت!

چیزی که مشخص است اینست که شیوون به هیچ عنوان حاظر نیست زندگی اش را با هیچ چیز عوض کند!

 

 

 

توضیحاتی برای هری پاتر نخون ها:

1:اونجا دیواره!واسه همین گفت نترس!

2:ایستگاه قطاری که به مدرسه میره!

3:خود قطاری که به مدرسه میره!

4:در دنیای جادو نامه ها با جغد فرستاده میشن!

5:اشاره به نامه عربده کشی.نامه ای که وقتی بازش میکنی نوشته ها مثل داد زدن خونده میشن و هرچی دیر تر بازش کنی دادش بلند تر میشه!

6:بولوز شلوار نمیپوشن!کلا نه فقط تو مدرسه بلکه تو کل جامعه جادویی ردا میپوشن!

7:یک سری دانه(شبیه اسمارتیز) با رنگای مخطلف ولی واقعا با طعم همه چیز!از طعم شکلات گرفته تا طعم استفراغ!

8:سنتون قد میده پفک نمکیایی که توش کارت جوموگ بود رو یادتون بیاد؟این ی چیزی تو همون مایه هاست!کارت هایی با عکس های جادوگران بزرگ و پشت کارت هم توضیحاتی درموردت توی شکلات هایی به شکل قورباغن!

9:مردان دنیای جادویی جادوگر و زنان دنیای جادویی ساحرن!

10:پاتیل ظرفیه که توش معجون هم میزنن!

11:چوبدستی هم همون چوب جادوییه فقط این نیشکریه ی کپیه خوراکیشه!

12:واحد پول جادوگری شامل نات (سکه برنزی) سیکل (سکه نقره) و گالیون (سکه طلا) میشه!

*هر سیکل 29 نات و هر گالیون 17 سیکله!

13:کسی که هم پدر و هم مادر جادوگری داره.

14:نور سبز برای طلسم مرگه.آواداکداورا.

15:کسی که با وجود پدر و مادر جادوگر یا یکی از والدین جادوگر قدرت جادویی نداره.

16:به کسانی که قدرت جادویی ندارند ماگل (muglle) گفته میشه که معمولا توی ترجمه ها مشنگ نوشته میشه و مشنگ زاده هم کسیه که با وجود پدر و مادر مشنگ جادوگره

 

نکات:

برای درکی از شخصیت ها میتونید کتاب "چوب های چوبدستی" رو از سایت دمتنور بگیرید و با پیدا کردن جنس چوب ها ویژگی ایی از شخصیت ها رو ببینید.البته دلیل انتخاب یاس برای شیوون افسانه سه برادر در کتاب بیدل قصه گوعه.به طور خلاصه بگم:مرگ هم یک چوبدستی یاس کبود به یکی میده!

اگر تمام خصوصیات چوب ها رو چک کنید خیلی راحت میتونید حتی حرکات و رفتار های شخصیت ها رو هم پیشبینی کنید!

البته نگیرید بهتره!براتون سوپرایز میشه!

و راستی!

ما الان پونزده نفر استاد و مدیر رو داریم که بجز دو استاد بقیه همه مذکرن!

و همینطور 44 جادو آموز جادوگر و ساحره!

از اونجایی که کلاه گروهبندی (ورود به مدرسه)قسمت بعد یعنی پس فرداست تا فردا وقت دارین بیاین اعلام آمادگی کنید!

وگرنه تنها راهتون برای ورود اینه که تا فصل بعد و سال دوم هاگوارتز صبر کنید!

لیتوک...
ما را در سایت لیتوک دنبال می کنید

برچسب : کوییدیچ, نویسنده : 5leeteukangele بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 15:46